۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

گفتمان صلح

10 سپتامبر 2012
امروز در یک نشست گفتگوی باز که زیر عنوان پروسه ی کنونی صلح و ادغام مجدد در افغانستان به همت یکی از نهاد های حقوق بشری برگزار شده بود، اشتراک داشتم. در بخشی از این بحث ها یکی از اساتید دانشگاه در پاسخ به سوال یکی از حاضرین در مورد نقش و جایگاه جامعه ی مدنی در افغانستان چنین فرمایش کرد:

"
صادقانه بگویم، در افغانستان جامعه ی مدنیی وجود ندارد که از آن نام ببریم. جامعه ی مدنی تنها به چند دفتر غیر دولتی که آن هم چشم دوخته به کمک های خارجی ها می باشد، خلاصه نمی شود. جامعه ی مدنی در حقیقت تشکیل یافته از اتحادیه ها و اصنافی است که پشتیبانی میلیون ها شهروند را با خود دارد و در مواقع گوناگون بر دولت اعمال فشار می کند. در افغانستان ما نمی توانیم سازمان مدنی را سراغ داشته باشیم که حد اقل از ده هزار نفر نمایندگی نماید. بنا براین، افغانستان یک جامعه ی مدنی منسجم و عقلانی نیست بلکه یک جامعه ی کاملا توده ای از هم بریده ی گرسنه ی بی سواد و احساساتی است که هر آن اسیر موج سواریهای رهبران سنتی و قومی گردیده و قدرت تحرک و ابتکار عمل را از دست داده است. در کل باید گفت که سیاست در افغانستان از رهبران سنتی شروع و به همین رهبران سنتی ختم می شود. آنچه که بعنوان تنها راه حل مقطعی برای بیرون رفت از منازعات کنونی به چشم می خورد اجماع همگانی نخبگان سنتی قدرت در این کشور است آن هم فارغ از اینکه این رهبران کی ها اند و چی ها کرده اند."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر