۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه



بي طرفي افغانستان در جنگ جهاني اول (1914- 1919)

مقدمه

جنگ جهاني اول كه تا پيش از شروع جنگ جهاني دوم به جنگ بزرگ معروف بود اولين جنگ گسترده و همه گير از حيث شركت تعداد كشورها در قاره هاي مختلف در تاريخ به شمار مي آيد. در اين جنگ براي اولين بار هر پنج عضو كنسرت اروپايي و 35 كشور ديگري جهان حضور داشتند. اين جنگ ميان دو جبهه متحدين و متفقين در اروپا آغاز و با وارد شدن امپراتوري عثماني به نفع متحدين به نقاط بيشتر در شمال آفريقا و شرق ميانه گسترش يافت. كشورهاي انگليس، فرانسه، روسيه در جبهه متفقين قرار داشتند و در مقابل آنها كشورهاي عضو متحدين مانند آلمان، اتريش و امپراتوري عثماني در جبهه مخالف مي جنگيدند. از آنجا كه روسيه و انگليس دركنار هم در يك جبهه واحد بر ضد متحدين قرار داشتند لازم مي ديدند تا بر سر حوزه نفوذ خود در آسياي ميانه و جنوب آسيا به توافقاتي دست يافته و از اين رهگذر به دو هدف اساسي برسند. از يك سو خيال خود را از جانب رقابتهاي استعماري و رويارويي بر سر تقسيم مستعمرات آسوده كنند و از سوي ديگر با آرام و بي طرف نگه داشتن اين منطقه و با در اختيار داشتن سياست خارجي آن موانعي را در برابر نفوذ متحدين به اين منطقه ايجاد كنند. با در نظرداشت اين وضعيت افغانستان تحت سلطنت حبيب الله خان چاره اي نداشت جز پيروي از سياست خارجي و داخلي عبدالرحمن كه همانا عبارت بود از سكوت و ناتواني در برابر نفوذ بيش از حد انگليس در امور مملكت و اختيارنمودن بي طرفي و عدم مداخله در امور مربوط به روابط خارجي بدون مشوره و اجازه انگليس.

نكته اي كه در اينجا قابل ياد آوري است همانا طرفداري عمومي مردم و قشر ملي مذهبي افغانستان از جانب متحدين و مخالفت با متفقين مي باشد. دليل اين امر دو چيز مي تواند باشد. اول اينكه با ورود عثماني ها كه در راس آن خليفه اسلامي قرار داشت يك نوع جانبداري مذهبي مردمي از متحدين در بين توده ها در كشورهاي اسلامي به وجود آمده بود به گونه اي كه متحدين را حامي و دافع و متفقين را دشمن اسلام مي پنداشتند. دليل دوم در دشمني و ضديت سنتي افغان ها با انگليسيها نهفته بود زيرا پيش از اين افغانستان با انگليس چندين بار جنگ كرده بود و اين جنگها و سياستهاي استعماري انگليس نفرت و انزجار را در بين مردم به وجود آورده بود. در بررسي كوتاه و مختصري كه در اين نوشته صورت گرفته دلايل بي طرفي افغانستان در جنگ جهاني اول به دو بخش داخلي و خارجي دسته بندي شده است كه به هر كدام از آنها اشاره مختصري خواهيم كرد. و در اخير تلاش خواهد شد تا به اين سوال كه چه عاملي در اين بي طرفي نقش تعيين كننده تر داشته است پاسخ ارائه كنيم.

عوامل داخلي

بعد از مرگ عبدالرحمن خان، امير حبيب الله خان پسر وي بدون خونريزي به تخت سلطنت نشست. حبيب الله وارث يك كشوري بود كه داراي مرزهاي جغرافيايي مشخص ويك اردوي منظم وقوي بود. شاه جديد گرچه در ابتدا دست به يك سلسله اصلاحات ظاهري زد و يك اندازه آزادي ها را اعلام كرد ولي در سياست خارجي مانند پدرش از استقلال كافي و لازم برخوردار نبود. در واقعيت امر سلطنت حبيب الله خان به صورت دست نخورده و با شاخصهاي دوره پدرش به او تسليم گرديد و با توجه به توافقات قبلي كه انگليسيها با عبدالرحمان انجام داده بودند و بعد ها در سال 1905 دوباره تجديد شد، حبيب الله در برابر يك عمل انجام شده قرار گرفته بود. او نيز به منظور حفظ قدرت و سلطه خود به ناچار تمام شروط انگليسيها را پذيرفت و در عرصه سياست خارجي خلع صلاحيت و فاقد استقلال عمل گرديد. گذشته از آن شرايط نا مناسب داخلي و فضاي ضد انگليسي هرگاه امكان شعله ور شدن آتش جنگ را بيشتر ممكن مي ساخت و امير از اين ناحيه همواره احساس خطر مي كرد و نمي خواست كه ثبات كشور و حاكميت او در اثر جنگ و سركوبي شورشيان و ناراضيان به مخاطره افتد. از همين رو حبيب الله خان تا توانست سياست بي طرفي را در پيش گرفت و از دست اندازي به جدلهاي منطقه اي و جهاني خودداري كرد.

فقدان سياست خارجي مستقل

از آنجا كه حبيب الله خان روش حكومتداري و اداره سياست داخلي و خارجي را از پدرش به ارث برده بود، و معاهداتي كه ميان قدرتهاي برتر منطقه در باره بي طرف نگهداشتن افغانستان صورت گرفته بود روي هم رفته عوامل و شرايط فقدان يك سياست خارجي تعريف شده را براي افغانستان به وجود مي آورد. از همين رو در زمان حبيب الله خان داشتن يك سياست خارجي نه تنها بي مفهوم بود بلكه نا ممكن نيز بود. مصداق اين گفته را مي توان در زمان شروع جنگ جهاني اول يافت زماني كه نمايندگاني از امپراتوري عثماني و آلمان وارد افغانستان شدند تا حبيب الله را به نفع خود وارد جنگ كنند ولي بعد ها ديده شد كه عوامل نفوذي انگليس مانع از نزديك شدن شاه به آنها گرديد. از طرف ديگر منافع شاه در همسايگي انگليس هم به گونه اي تعريف شده بود كه نمي توانست با مخالفين انگليس همدست شود. شاه در سال 1905 دست به امضاي معاهده خال زد كه طبق آن همه تعهدات عبدالرحمن را در برابر انگليس پذيرفت و ديگر راهي براي تغيير و دگرگوني در مسير استقلال سياسي افغانستان باقي نگذاشت.

ضعف اقتصادي و نظامي

افغانستان در زمان عبدالرحمن از نگاه نظامي يك قدرت عمده محسوب مي شد. اين كشور داراي يك اردوي منظم و سازمان يافته بود و از لحاظ تجارب نظامي نيز غني بود زيرا در سراسر دوره سلطنت عبدالرحمن در جنگ عليه شورشيان و مخالفان داخلي خوب عمل كرده بود. اما بعد از اينكه حبيب الله روي كار آمد يك سلسله اصلاحاتي را ايجاد كرد و فضاي متاثر آكنده از جنگ و سركوب و خونريزي را در كشور به يك جو آرامش و ثبات تبديل كرد. ماليات هاي سنگين را كاهش داد و به مخالفين و تبعيد شدگان اجازه بازگشت به وطن داد و اصلاحات مذهبي و اجتماعي و تشريفاتي را در سطوح گوناگون ايجاد كرد. افغانستان در زمان حبيب الله خان از نقطه نظر نظامي آن موقعيت قبلي را كه درزمان عبدالرحمن داشت ديگر ندارد و از لحاظ اقتصادي هم كشور رشد چنداني نكرده است. تجارت و مبادلات كالاهاي تجاري بسيار محدود و تحت كنترل انگليسيها صورت مي گرفت و اين امر تاثيري چنداني بر شكوفايي اقتصاد عمومي كشور نداشت. بنا براين ضعف اقتصادي و نظامي و آسيب پذير بودن در برابرنفوذ انگليس مانع از اين مي شد كه افغانستان داراي يك سياست خارجي مستقل باشد و در جنگ عليه متفقين وارد شود.

3. عدم تمايل شخصي امير به درگير شدن در جنگ و پيروي از سياست انزواگرايي

عبد الرحمن طوريكه پيشتر گفته امديم حبيب الله خان در سال 1905 وادار شد تا معاهده خال را امضا كند و از سوي ديگر به سلطنت رسيدن خود را نيز به نحوي مديون انگليسيها مي دانست. بنا براين براي امير عدول از مفاد موافقت نامه 1905 هيچگاه به سود وي تمام نمي شد و شاه نيز نمي خواست كه وضع موجود تغيير كند. حبيب الله در چندين مورد با مخالفان قبايل و نيروهاي مذهبي كه طرفدار اعلان جهاد عليه انگليس بودند نيز برخورد كرد و بر آنها سخت گرفت. استقبال سرد اميراز نماينده عثماني و آلمان در كابل نيز حاكي از همين تمايلات دروني شاه بود. بنا براين حبيب الله سياست انزوگرايي پدرش را دنبال نمود و از ورود به جنگ جهاني خودداري كرد.

عوامل خارجي

نقش عوامل خارجي در بي طرفي افغانستان در جنگ جهاني اول بيشتراز عوامل داخلي محسوب مي شود. دليل عمده ي اين امر كنترل سياست خارجي افغانستان به دست انگليسيها بود. افغانستان با وابستگي سياسي و نظامي كه به انگليسيها داشت هرگز در آن مقطع از زمان قادر به تصميم گيري در حوزه سياست خارجي نبود. گرچه امير در يك مورد تمايلي به ترك ها پيدا كرده بود و از اين جهت مي خواست استقلال سياسي خود را به نمايش بگذارد ولي درعمل و واقعيت امر كاري از دست امير ساخته نبود. عوامل ديگري از قبيل واقع شدن افغانستان در همسايگي دو قدرت بزرگ متفقين يعني روسيه و انگليس مانع از اشتراك اين كشور در جنگ به نفع متحدين مي شد. از سوي ديگر منافع دو قدرت روسيه و انگليس نيز ايجاب نمي كرد تا افغانستان به نفع متفقين وارد جنگ شود زيرا در آن صورت احتمال از دست رفتن افغانستان و به دنبال آن بروز اختلافات ارضي ميان روسيه و انگليس به وجود مي آمد. در زير به يكي از عوامل عمده خارجي اشاره مي كنيم كه در اين بي طرفي نقش داشت.

توافق انگليس و روسيه در معاهده 1907 در سن پيترزبرگ

يكي از عوامل اصلي بي طرفي افغانستان را در جنگ جهاني اول معاهده 1907 تشكيل مي دهد. اين قرارداد در واقع امر تلاشي بود تا از تصادم بين دو قدرت جلوگيري نمايد. و اين قرارداد مي بايستي از جانب افغانستان نيز تاييد مي شد. دراين قرار داد افغانستان هيچگاه به عنوان يك جانب اصلي قضيه مد نظر گرفته نشده است بلكه در مورد وضعيت افغانستان و طرز سياست خارجي آن ميان دو قدرت مفاهمه صورت گرفته است. و هريك از دو طرف معاهده توافق مي كنند تا در امور داخلي افغانستان مداخله نكنند. اولين ماده اين قرارداد چنين است: "دولت پادشاهي بريتانيا اعلام مي دارد كه قصد تغيير وضع سياسي افغانستان را ندارد. دولت پادشاهي بريتانيا متعهد مي شود علاوه بر آنكه نفوذ خود را در افغانستان فقط در جهت صلحجويانه به كار برد، شخصا نيز در افغانستان از دست زدن به اقدامات تهديد آميز نسبت به روسيه خودداري نموده و افغانستان را نيز به اين امر تشويق نكند. دولت روسيه نيز از جانب خود اعلام مي دارد كه افغانستان را به عنوان منطقه خارج از قلمرو نفوذ خود شناخته و متعهد مي شود كه روابط سياسي خود را از طريق دولت پادشاهي بريتانيا با افغانستان برقراركند. او همچنان متعهد مي گردد كه هيچ گونه نمايندگان و ماموراني به افغانستان اعزام ننمايد." و در ماده دوم چنين آمده است: " دولت پادشاهي بريتانيا كه با امضاي معاهده كابل مورخ 21 مارس 1905 با امير عبدلرحمن فقيد به توافق رسيده بود اعلام مي دارد كه كليه موافقتنامه ها و تعهدات مربوط به اين معاهده را محترم شمرده و هيچ گونه قصد مداخله در امور داخلي افغانستان را ندارد. دولت بريتانيا تعهد مي كند كه بر خلاف قرارداد مذكور قسمتي از خاك افغانستان را ضميمه يا اشغال نكند و همچنين دخالت در اداره امور داخلي اين كشور ننمايد به شرط اجراي تعهداتي كه امير افغان در برابر دولت پادشاهي بريتانيا در قرارداد مذكور فوق انجام آنها را به عهده گرفته است." با نگاه دقيق به اين دو ماده به اين نكته پي مي بريم كه دولت انگليس عدم مداخله در امور افغانستان را مشروط گذاشته است و شرط آن را عدم نقض مفاد قرارداد 1905 قرار داده است به اين معني كه افغانستان نمي تواند به اراده خود با دنياي بيرون رابطه برقرار كند و يا سياست خارجي مستقل در پيش گيرد.

نتيجه گيري

باوجود مساعد بودن فضاي ضد انگليسي در داخل افغانستان و در بخشهاي از شبه قاره هند و نيز تمايل قوتهاي خارجي مانند امپراتوري عثماني و دولت آلمان مبني بر ايجاد روابط گسترده با افغانستان در آستانه جنگ جهاني اول، حبيب الله خان در برابر خواستهاي مردمي و بيروني عقب نشيني نموده و همان سياست انزواگرايي پدر خود را پيش گرفت و از مداخله در اين جنگ به نفع متفقين و متحدين خودداري كرد.

ز آنجا كه جايگاه افغانستان در زمان سلطنت حبيب الله خان از يك كشور تحت الحمايه ي بيشتر نبود بنا براين با در نظرداشت اين اصل كه سياست خارجي كشورهاي ضعيف همواره تابع ساختار نظام بين الملل مي باشد چنين نتيجه گيري مي شود كه افغانستان درزمان حبيب الله خان يك كشور بي نهايت ضعيف و ناتوان بود كه حتا حق برقراري و يا قطع رابطه با همسايه ها و كشورهاي بيروني را نيز نداشت. پس نتيجه مي گيريم كه سياست خارجي افغانستان در دوران حبيب الله خان مانند دوران عبدالرحمن يك سياست انزواگرايي بوده و به طور مطلق از سوي انگليس مديريت و كنترل مي شده است. از همين رو افغانستان نمي توانست كه وارد جنگ شود. اين سياست بي طرفي هم زايده خواست شاه افغان بود و هم نمايانگر فشار و نفوذ انلگيس بر دولت حبيب الله خان.

منابع

1. پيوكارلو ترنزيو "رقابت هاي روس و انگليس در افغانستان"، ترجمه عباس آذرين، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1363
2. لودويگ. دبليو. آدمك " تاريخ روابط سياسي افغانستان از زمان امير عبدالرحمن تا استقلال" ، ترجمه علي محمد زهما، كابل، موسسه نشراتي افغان كتاب، 1349
3. فردين هاشمي، توضيحات كلاس، دانشگاه كاتب، ثور 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر